ترواشات ذهنی یه سایکوی عاشق H

مرا در من گوری میکند به عمق هزاران فرسخ بغض و عشق و خاطره

ترواشات ذهنی یه سایکوی عاشق H

مرا در من گوری میکند به عمق هزاران فرسخ بغض و عشق و خاطره

میخواهم بنویسم سکوتم را

چهارشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۳۳ ق.ظ

Im fine

 

چه سکوتی را دارم چقدر سنگین که مدت ها دورم از نوشتنت؟ 

نه اشتباه نکنید!!!

من غمگین نیستم . خوشحال هم نیستم . بیشتر نمیدانمی هستم به وزن خویش.

نمیدانم به یاد چه باشم یا کی؟ و یا به چه و که فکر کنم؟ و چه احساسی به چه داشته باشم . فقط میدانم عاشقم. ❤H❤

میدانید "سبک ، سنگین" چیست؟ سبک سنگین حال الان من است که که اگر حالم را با این حجم بسیار سنگین روی ترازو بگذاری ترازو عددش صفر است .

نمیدانید شما نه هنوز هیچ نمیدانید که از کجا به کجا کشاندنم و از کجاها به کجاها رسیدم .

من اگر بخواهم از خودم بگویم تا معرفی کنم خودم را سالها طول میکشد . پس معرفی نمیکنم اگر بخوانید کم کم میشناسید مرا .

به گفتار و نوشتار ادبی ام‌ دقت نکنید . یالاتر هم گفتم که من (سبک ، سنگینم) .

در حال حاضر سنگینم..سبک باشم زبانم و بیانم روان تر و غیر ادبی تر و بی ادبی میشه .

خلاصه بگویم که سالم بودم خوب بودم و سرزنده و پر هدف تا اینکه عاشق شدم کاملا ناگهانی.. بعدها بیشتر میگویم.

چند صفحه دعوا در چت با یار داشتم که منجر به کابوسم شد که او طبق معمول اسپری تنفسی اش را زد خوابید(الهی بمیرم برایش چون متاسفانه عشقم حساسیت بدی دارد) اما من از شدت غریبانه غم از حرف های عشقم من بیدار شدم و بیدار ماندم سیگار تنفسی کشیدم ..

مادرم مریض بود نیمه شب و بیماری هایش را استفراغ میکرد روی اعصابمان .. دیگر اعصابی برایم نماند که بخوابم گفتم این وبلاگ را بسازم و کمی بنویسم تا سنگینی این حالم را به پلکانم بیاندازم تا شاید کمی خوابیدم منم‌‌‌.

آمدم بگویم حالم خوب است اما اگر کسی صدایم را میشنود کمکم کند تا در این حال خوبم خفه نشدم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی